بهارین – حاجی میرزا احمد عابد نهاوندی به دلیل برخورد خاص با مراجعین به «مرشد شلوی» معروف است و «بهترین تاجر قرن» نامیده میشود. همه ما باید رفتار و شخصیت آنها را در کار و تجارت خود پیاده کنیم.
مربی شلوی
اغلب برای یافتن راههایی برای حفظ مشتریان و وفاداری آنها، به کتابهای کارشناسان غربی نگاه میکنیم و متوجه نمیشویم که در نسل قدیمی تجار کشور ما مدلهای کاملی از مشتری مداری وجود دارد.
از جمله معروف ترین آنها، حاج میرزا احمد عابد نهاوندی او به «راهنمای شلوی» معروف است. حرفه ای که قدیمی های پایتخت هنوز آن را به یاد دارند و از سخاوت آن پیرمرد قدبلند و لاغر دارای فضیلت های سفیدپوست می گویند.
به دلیل برخورد خاصش با مشتریان، او را «بهترین تاجر قرن» می نامند.
در ضلع شرقی مسجد جامی تهران، یک مغازه اغذیه فروشی وجود داشت که بالای پیشخوان آن نوشته بود: «اعتبار و پول دستی (حتی اعلیحضرت) تا حد امکان فراهم است…»
صفی طولانی جلوی چالوکبابی برای مشتریان و صف کوتاه تری برای فقرا و نیازمندانی که غذای مجانی و مخارج روزانه می گرفتند. شاید کسانی که برای خرید غذا در صف طولانی ایستاده بودند، قصد کمک و غذا دادن به صف دیگر را داشتند.
در مورد راهنما می گویند که هر وقت می دید بچه ها می آمدند تا برای صاحبش غذا بیاورند، لقمه دلچسب و خوشمزه ای از بهترین گوشت و کباب تهیه می کرد و ته دیگ زعفران می گذاشت و روی دستشان می گذاشت. با دست دهانش را می دهد و می گوید کارفرما نباید این غذا را به او بدهد پس نگذارید چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا شوم…
او شخصاً سر هر میز سالن می رفت و مشتریان را می دید و احوالپرسی می کرد و گاهی جوک می گفت و مشتری ها را لبخند می زد. از صحرا مقداری روغن برمی داشت و در بشقاب مشتری می ریخت.
گاهی با یک سری سیخ کباب دور میزها می چرخید و به هر بشقاب خالی – حتی به اصرار – یک سیخ کباب داخلش اضافه می کرد. او همیشه تضمین می کرد که روز شما همیشه فرا خواهد رسید. گاهی کمتر و گاهی بیشتر می شود، ولی خداوند متعال حداقل روزانه را قطع نمی کند.
مانند جو آب؛ گاهی آب در هوا زیاد است، گاهی کم است، اما نمی ایستد: «آب های تنگ نمی ایستند، آب های تنگ همیشه می آیند»!
بیچاره هم همینطور صف داشت که از داخل راهرو شروع می شد و به سالن اول مغازه ختم می شد. فقرا که معمولاً سرپرست خانواده بودند و تعدادی از آنها توسط معلم تعیین می شد، هر روز می آمدند و به تعداد فرزندانشان غذای رایگان و هزینه روزانه دریافت می کردند.
یک روز، سه برادر جوان و ثروتمند تصمیم گرفتند برای یک مربی امتحان کنند. به مغازه می روند و یک ناهار مفصل می خورند و به راهنما می گویند: حاجی آقا ما غریبه ایم و فعلاً پول نداریم. ما غذا قرض کردیم و پول هم می خواهیم!
راهنمای کلوئه کشوی داخل فروشگاه را باز می کند و می گوید: هر چیزی که نیاز دارید را خودتان بردارید. 300 تومان هم پول زیادی گرفتند و رفتند.
فردای آن روز برای استاد مداحی می نویسند و 300 تومان و پول غذا برای استاد می فرستند. در نامه نوشتند: ما از ثروتمندان شهر هستیم و دیروز شما را امتحان کردیم. راستی تو سربلند بیرون آمدی و واقعاً مرد خدایی.
وی در 25 شهریور 1357 هجری شمسی در نود سالگی در تهران درگذشت. قبر او امامزاده هادی در کنار ابن بابوی تهران است.
این بیت از شعر او بر روی سنگ عمودی بالای قبرش نوشته شده بود:
سالک نیز برای فراگیری خلقت از دو عالم می گذرد
قبر مرشد شلاوی در ابن بابویه شهرری
قبر مرشد شلاوی در ابن بابویه شهرری
مستند جالب مربی کلویی را در زیر ببینید:
asriran به نقل از بهارین